نگارش در تاريخ دو شنبه 11 بهمن 1389برچسب:شعر , توسط آراز
گئدیشین گتیردی غمی ، غصه نی ، / با رفتنت غم و غصه آمد
قلبیم سئوه بیلمز داها کیمسه نی / دیگه نمی تونم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم
هر گئجه رویامدا گورورم سنی ، / هر شب در رویاهایم تو را می بینم
یوخومو آپارا بیلمه یه جک سن. / نمی توانی رویاهای من را با خود ببری
گئتدیین یوللارا حسرتله باخدیم، / به راهی که تو را از من جدا کرد با حسرت نگاه کردم
دنیز تک کوکره ییب ، چای کیمی آخدیم. / همچو دریا طوفانی شدم و مثل رود جاری
منیمله قالاجاق بو قارا بختیم ، / این سرنوشت شوم با من خواهد ماند
بختیمی آپارا بیلمه یه جک سن. / سرنوشت و بخت مرا نمی توانی با خود ببری
گوناهین قارشینا چیخاجاق سنین ، /به سزای عملت خواهی رسید
تنهالیق قلبینی سیخاجاق سنین ، / در نبود من تنهایی غمگینت خواهد کرد
آهیم یاندیراجاق یاخاجاق سنی ، / نالهام گرفتارت خواهد کرد
آهیمی آپارا بیلمه یه جک سن. / کینه و آه مرا نمی توانی از من بگیری
گؤزومون یاشینی سیلسم ده بئله ، / حتی اگر اشکهایم را پاک کنم
سن سیز دردلی - دردلی گولسم ده بئله ، / و حتی اگه بدون تو زهرخندی هم بزنم
من سنین دردیندن اؤلسم ده بئله / حتی اگر از درد هجر تو بمیرم
روحومو آپارا بیلمه یه جک سن... / روحم را نمی توانی از من بگیری...
نصرت کسمنلی
نظرات شما عزیزان: